تجربه های راه اندازی یک رستوران موفق

حسین. م 8 ساعت پیش کسب و کار
تجربه های راه اندازی یک رستوران موفق
به زبان ساده از یک رستوران دار موفق، رازهای کوچک رستوران داری رو یاد بگیر.

سلام دوستان، من یکی از اون آدم‌هایی هستم که همیشه تو ذهنم یه ایده بزرگ می‌چرخید. از بچگی عاشق غذا بودم، بوی کباب و دیزی که بلند می‌شد، دلم ضعف می‌رفت. اما هیچوقت فکر نمی‌کردم روزی خودم دست به کار بشم و یه غذاخوری راه بندازم. حالا بعد از کلی بالا و پایین، می‌خوام تجربیاتم رو براتون بگم. این داستان واقعی خودمه، بدون هیچ تبلیغی، چون نمی‌خوام اسم جایی رو ببرم. فقط بدونید که همه این اتفاقات تو غرب تهران افتاد، جایی که پر از محله‌های شلوغ مثل صادقیه، جنت آباد و شهرک غرب هست. رقابت زیاده، مردم متنوعن، هم جوون‌های مدرن دوست دارن غذا بخورن، هم خانواده‌های سنتی. من حدود دو سال تو ضرر بودم، شب‌ها خوابم نمی‌برد، اما با آزمون و خطا، رازهای موفقیت رو پیدا کردم. حالا می‌خوام شیوا و جذاب براتون بگم، با داستان‌های بامزه و توصیه‌های ملموس، تا سرگرم شید و چیزی یاد بگیرین.

بیاید از اول شروع کنیم. حدود پنج سال پیش بود که تصمیم گرفتم وارد این کار بشم. من قبلا تو یه شرکت اداری کار می‌کردم، حقوق ثابت داشتم، اما همیشه احساس می‌کردم زندگی‌م چیزی کم داره. دوست داشتم چیزی بسازم که مردم لذت ببرن، غذا یکی از بهترین‌هاست. پس شروع کردم به تحقیق. رفتم سراغ دوستان که تجربه داشتن، یکی می‌گفت مکان مهمه، یکی دیگه می‌گفت منو باید جذاب باشه. اما من فکر می‌کردم با سرمایه اولیه و کمی شانس، همه چیز روبه‌راه می‌شه. اشتباه می‌کردم، بزرگ‌ترین اشتباه زندگیم بود.

سرمایه اولیه رو از پس‌انداز خودم و یه وام کوچک جمع کردم، حدود ۲۰۰ میلیون تومن اون موقع. حالا فکر کنین چقدر همه چیز گرون شده. اول دنبال مکان گشتم، اما باید جایی باشه که دسترسی خوب داشته باشه. من یه مغازه حدود ۱۰۰ متری انتخاب کردم نزدیک به مراکز خرید و ادارات، چون فکر می‌کردم مردم بعد از کار یا خرید میان غذا بخورن. اجاره ماهانه حدود ۱۵ میلیون بود، سنگین بود برای شروع، اما گفتم ارزشش رو داره. حالا توصیه‌م اینه، قبل از اجاره، خوب بگردین، ببینین ترافیک چطوره، پارکینگ داره یا نه. من اول پارکینگ نداشتم، مشتری‌ها شکایت می‌کردن که ماشین‌شون رو کجا پارک کنن، بعدا با صاحب مغازه بغلی حرف زدم و بخشی رو اجاره کردم، این کار فروش رو ۲۰ درصد برد بالا.

بعد نوبت به تجهیز رسید. آشپزخونه صنعتی نیاز به فر بزرگ، یخچال صنعتی، اجاق گاز داشت. همه رو نو خریدم، چون نمی‌خواستم ریسک کنم با دست دوم. حدود ۱۰۰ میلیون خرج شد. اشتباه اولم اینجا بود، می‌تونستم دست دوم بخرم از جای معتبر و صرفه‌جویی کنم. حالا اگر شما می‌خواین شروع کنین، برین بازار تجهیزات دست دوم تو تهران رو چک کنین، اما حتما تست کنین. پرسنل هم استخدام کردم، یه سرآشپز با ۱۰ سال تجربه، دو تا کمک آشپز، سه تا گارسون. حقوق‌ها رو سعی کردم عادلانه بدم، حدود ماهی ۸ میلیون برای سرآشپز، اما هزینه‌ها بالا می‌رفت. توصیه ملموس، از اول تیم کوچیک شروع کنین، بعدا بزرگ کنین، چون حقوق‌ها می‌تونه کمرشکن باشه.

روز افتتاحیه هیجان‌انگیز بود، مثل یه جشن تولد بزرگ. دعوت کردم خانواده و دوستان رو، غذاها رو خودم تست کرده بودم. منو شامل کباب، جوجه، دیزی، و چند تا غذای فرنگی مثل پاستا بود، چون غرب تهران مردمش متنوعن، هم سنتی دوست دارن هم مدرن. اون روز شلوغ بود، مردم میان، می‌خوردن، تعریف می‌کردن. اما بعدش، واقعیت زد تو ذوقم. ماه اول فروش خوب نبود، مردم میان اما برنمی‌گشتن. فکر می‌کردم چرا؟ بعد فهمیدم تبلیغات کم کردم. فقط یه بنر جلوی در زدم و تو اینستاگرام چند پست گذاشتم. رقابت زیاده تو تهران، غذاخوری‌های اطراف با قیمت پایین‌تر کار می‌کردن، یکی‌شون حتی غذای مشابه با ۱۰ درصد کمتر می‌فروخت. من ضرر می‌دادم ماهی حدود ۱۰ میلیون، سرمایه‌م داشت آب می‌شد.

دو سال اول واقعا جهنم بود. شب‌ها بیدار می‌موندم، حساب می‌کردم، زنم می‌گفت ول کن برو سر کار قبلی. اما من لج‌باز بودم، گفتم باید ادامه بدم. شروع کردم به آزمون و خطا، اینجایی بود که رازها رو پیدا کردم. اول منو رو تغییر دادم، دیدم غذاهای سنتی بیشتر فروش داره، پاستا رو کم کردم و دیزی و کباب رو بیشتر کردم، اما با یه twist خاص. مثلا کباب با سس رب انار که خودم اختراع کردم، مردم دیوونه‌ش شدن، یکی‌شون گفت این بهترین کبابی بود که خوردم. توصیه، همیشه تست کنین روی مشتری‌های وفادار، بپرسین نظرشون چیه، من یه گروه کوچک ساختم تو واتساپ از دوستان، غذای جدید رو می‌فرستادم براشون، نظر می‌دادن.

یکی از بزرگ‌ترین رازهای موفقیت، توجه به مشتریه، نه فقط غذا، بلکه سرویس. گارسون‌ها رو آموزش دادم که لبخند بزنن، با مشتری حرف بزنن، بپرسن غذا چطور بود. یه بار یه مشتری گفت برنج‌تون سفته، رفتم آشپزخونه، روش پخت رو تغییر دادم، حالا برنج‌مون نرم و خوشمزه‌ست، مثل برنج شمال. این کارها باعث شد مشتری‌ها برگردن، حتی دوستاشون رو بیارن. داستان بامزه، یه روز یه پیرمرد اومد، گفت غذا عالی بود اما صندلی سفته، رفتم صندلی‌های راحت‌تر خریدم، حالا هر هفته می‌آد، می‌گه اینجا مثل خونه‌مه.

در مورد مکان هم تجربه زیاده. تهران ترافیک دیوونه‌کننده‌ست، پس پارکینگ کلیده. من اول نداشتم، مشتری‌ها عصبانی می‌شدن، بعدا اجاره کردم، فروش رفت بالا. توصیه، اگر مکان‌تون پارکینگ نداره، با شهرداری حرف بزنین برای مجوز پارک حاشیه‌ای، یا با همسایه‌ها شریک شین. یکی دیگه از تجربیات، تامین مواد اولیه. اول از بازار بزرگ مولوی می‌خریدم، اما کیفیت نوسان داشت، یه بار گوشت بد بود، مشتری شکایت کرد. بعد با یه تامین‌کننده ثابت قرارداد بستم، گوشت تازه، سبزیجات ارگانیک از ورامین، هزینه کمی بیشتر شد اما کیفیت غذا رفت بالا، مشتری‌ها متوجه شدن، می‌گفتن فرق داره با جاهای دیگه.

حالا بیاید در مورد بازاریابی حرف بزنم، اینجایی که دو سال ضرر دادم، چون بلد نبودم. فقط اینستاگرام داشتم، اما بعد شروع کردم به همکاری با اینفلوئنسرهای محلی. نه اونایی که میلیون فالوور دارن و گرونن، بلکه بلاگرهای تهران با ۱۰-۲۰ هزار فالوور. به یکی‌شون غذا مجانی دادم، پست گذاشت، فروش دو برابر شد در یه هفته. همچنین تخفیف‌های هفتگی گذاشتم، مثلا دوشنبه‌ها دیزی نیم‌بها، مردم عاشق تخفیفن، میان صف می‌بندن. داستان سرگرم‌کننده، یه بار یه اینفلوئنسر اومد، عکس گرفت، پست کرد، اما عکسش وارونه بود، همه خندیدن، اما فروش رفت بالا چون بامزه بود.

پرسنل هم کلید موفقیتن، من اول دو تا گارسون عوض کردم چون بی‌حوصله بودن، مشتری‌ها ناراحت می‌شدن. حالا تیمی دارم مثل خانواده، هر هفته جلسه می‌ذاریم، مشکلات رو می‌گیم، حقوق رو به موقع می‌دم، گاهی یه کمک آشپز ایده داد سالاد جدید با انار اضافه کنیم، امتحان کردیم، عالی شد، حالا پرفروش‌ترین سالادمونه. توصیه ملموس، پرسنل رو انگیزه بدین، مثلا یه روز پیک‌نیک برین با هم، یا جایزه بهترین ماه بدین، کارشون بهتر می‌شه.

در مورد هزینه‌ها بگم، دو سال اول حسابداری بلد نبودم، همه چیز دستی می‌نوشتم، ضررها رو دقیق نمی‌دیدم. بعد یه حسابدار پاره‌وقت استخدام کردم، حالا همه هزینه‌ها کنترل می‌شه، مثلا برق و گاز رو با لامپ‌های LED کم‌مصرف کردیم، مواد رو به اندازه می‌خریم تا هدر نره. یه بار محاسبه کردیم، هدررفت مواد ۵ میلیون ماهی بود، حالا صفر شده. داستان بامزه، یه روز حسابدار گفت هزینه قاشق‌ها زیاده، فهمیدیم گارسون‌ها قاشق‌ها رو می‌ندازن دور، آموزش دادیم، مشکل حل شد.

یکی از داستان‌های جالبم اینه که یه بار یه مشتری معروف اومد، شبیه یه بازیگر بود، غذا خورد، خوشش اومد، پست گذاشت تو اینستاگرامش، فروش اون هفته ترکید، مردم میان می‌گفتن از پست دیدیم. اما درس گرفتم، همیشه کیفیت رو نگه دارم، نه فقط برای معروف‌ها، برای همه. حالا بعد از دو سال ضرر، سودده شدم، ماهی حدود ۵۰ میلیون سود خالص، اما هنوز کار زیاده، رقابت جدید میان مثل فست‌فودهای زنجیره‌ای، پس همیشه نوآوری می‌کنم، مثلا منو رو فصلی کردم، تابستون غذاهای خنک مثل سالادهای تازه، زمستون گرم مثل آبگوشت.

توصیه به کسایی که می‌خواین غذاخوری راه بندازین، اول تحقیق کنین، برین سراغ غذاخوری‌های موفق، بپرسین چطور شروع کردن. دوم سرمایه کافی داشته باشین، حداقل دو برابر اون چیزی که فکر می‌کنین، چون هزینه‌های پنهان زیاده. سوم صبور باشین، موفقیت یک‌شبه نیست، من دو سال صبر کردم. چهارم به مشتری گوش بدین، اونا بهترین مشاورن، فرم نظرسنجی بذارین روی میز.

بیاید بیشتر جزئیات بدم در مورد انتخاب منو. مردم مخلوطی از جوون‌ها و خانواده‌هان، جوون‌ها فست‌فود دوست دارن، خانواده‌ها سنتی. پس من ترکیبی ساختم، مثلا پیتزا با طعم ایرانی، پنیر و کباب روش، مردم دیوونه‌ش شدن، اما اول تست کردم روی دوستان، یکی گفت شوره، نمک رو کم کردم. توصیه، همیشه منو رو بروز کنین، هر ماه یه غذای جدید اضافه کنین، مردم خسته نشن.

در مورد بهداشت هم بگم، خیلی مهمه تو این کار. یه بار بازرس بهداشت اومد، ایراد گرفت از کف آشپزخونه، تمیز کردیم، حالا همیشه چک می‌کنیم، مشتری‌ها هم متوجه می‌شن اگر تمیز نباشه، یکی‌شون گفت اینجا تمیزترین جاست. توصیه، ماسک و دستکش همیشه برای پرسنل، مخصوصا بعد از کرونا.

یکی از تجربیات، ساعات کاری. اول تا دیروقت باز بودم، اما دیدم شب‌ها فروش کمه، حالا تا ۱۰ شب می‌بندم و صبح زود باز می‌کنم برای صبحونه، مردم تهران صبح‌ها عجله دارن، املت و نیمرو اضافه کردم، فروش صبح ۳۰ درصد رفت بالا. داستان دیگه، یه بار برق رفت وسط شلوغی، ژنراتور نداشتم، مشتری‌ها عصبانی شدن، حالا ژنراتور خریدم، مشکل حل شد، توصیه، همیشه آماده باشین برای اتفاقات غیرمنتظره.

حالا در مورد رقابت بگم، اطرافم چند تا غذاخوری هست، یکی‌شون قیمت پایین‌تر داره اما کیفیت پایین، من کیفیت رو نگه داشتم، مشتری‌های وفادار ساختم، گاهی قیمت‌ها رو تنظیم می‌کنم اما نه زیاد پایین. توصیه، قیمت‌ها رو چک کنین اطراف، اما کیفیت رو فدا نکنین.

در مورد شبکه‌های اجتماعی، اینستاگرام کلیده، پست‌های روزانه می‌ذارم از غذاها، استوری از پشت صحنه، مردم دوست دارن بدونن چطور غذا درست می‌شه. یه بار لایو گذاشتم، سرآشپز غذا پخت، فالوورها ۵ هزار اضافه شد. توصیه، هشتگ‌های محلی بذارین مثل #غذای_غرب_تهران، یا مسابقه بگذارین، بهترین عکس از غذا، جایزه بدین.

تجربه مالی، وام گرفتم اما سودش بالا بود، بهتره از سرمایه شخصی استفاده کنین، یا شریک پیدا کنین، من شریک ندارم چون می‌خوام مستقل باشم، اما اگر شریک دارین، قرارداد محکم بنویسین. در مورد آموزش پرسنل، کلاس آشپزی بردم سرآشپز رو، حالا غذاها بهتر شدن، سرمایه‌گذاری روی آدم‌ها مهمه.

راز دیگه، موسیقی، تو غذاخوری موسیقی ملایم ایرانی می‌ذارم، مردم راحت‌تر می‌مونن، بیشتر سفارش می‌دن. داستان بامزه، یه بار یه بچه کوچولو غذا ریخت رو زمین، به جای عصبانی شدن، براش یکی دیگه مجانی دادم، مادرش خوشحال شد، حالا مشتری دائمیه.

حالا در مورد گسترش، فکر می‌کنم شعبه دوم باز کنم، اما عجله ندارم، اول این یکی رو محکم کنم. توصیه، بیمه کنین همه چیز رو، یه بار دزد اومد، یخچال برد، بیمه پولش رو داد.

در مورد تامین‌کننده‌ها، همیشه چند تا داشته باشین، اگر یکی مشکلی داشت، دومی باشه. حالا بیاید در مورد روزهای خاص حرف بزنم، مثل عید، فروش بالا می‌ره، مواد بیشتر بخرین، اما مراقب هدررفت باشین.

یکی از تجربیات تلخ، دو سال اول خانواده‌م سختی کشیدن، کمتر مسافرت میرفتیم، اما حالا جبران کردم، مسافرت می‌ریم. راز موفقیت، عشق به کار، اگر عاشق نباشین، دوام نمی‌آرین.

حالا بیشتر بنویسم در مورد طراحی داخلی. اول ساده بود، میز و صندلی معمولی، بعد تغییر دادم، دیوارها رو نقاشی کردم با تم ایرانی، لامپ‌های آویزون، مردم عکس می‌گیرن، پست می‌ذارن، رایگان تبلیغ می‌شه. توصیه، رنگ‌های گرم استفاده کنین، قرمز و نارنجی اشتها باز می‌کنه.

در مورد منو دیجیتال، حالا QR کد گذاشتم روی میز، مشتری با گوشی می‌بینه، کمتر کاغذ مصرف می‌شه، مدرن‌تره. تجربه کرونا، سخت بود، فروش آنلاین راه انداختم، با اسنپ فود همکاری کردم، نجات داد کسب‌وکار رو، توصیه، همیشه آنلاین باشین.

حالا در مورد استخدام، مصاحبه خوب بگیرین، بپرسین تجربه‌شون چیه، یه بار یکی گفت آشپز ماهره اما نبود، تست بگیرین. در مورد قیمت‌گذاری، اول پایین گذاشتم تا مشتری جذب کنم، بعد کم‌کم بالا بردم، اما با کیفیت.

داستان دیگه، یه بار جشنواره غذا شرکت کردم در تهران، جایزه گرفتم، فروش زیاد شد. راز، تنوع، هر ماه غذای جدید.

در مورد حسابداری، نرم‌افزار استفاده کنین، دستی سخته. حالا در مورد مشتری‌های خاص، مثل گیاهخوارها، منو وگان اضافه کردم، حالا اونا هم میان.

تجربه آب و هوا، تهران تابستون گرم، کولر خوب بذارین. یکی از تجربیات، اگر پارکینگ ندارین، با شهرداری حرف بزنین.

حالا در مورد سوددهی، بعد از دو سال، با تغییر منو و بازاریابی، سود شروع شد، اول کم، بعد بیشتر. توصیه، کتاب بخونین در مورد مدیریت رستوران، من چند تا خوندم مفید بود.

در مورد تیم، انگیزه بدین، گاهی پیک‌نیک. داستان موفقیت، یه مشتری گفت بهترین دیزی تهرانه، خوشحال شدم.

حالا در مورد چالش‌ها، تورم، قیمت مواد بالا می‌ره، باید قیمت غذا رو تنظیم کنین اما مشتری فرار نکنه. راز، خرید عمده، ارزان‌تر می‌شه.

در مورد تبلیغات محلی، آگهی بدین. حالا اینستاگرام رو بیشتر استفاده کنین، هشتگ‌ها.

حالا در مورد تعطیلات، روزهای تعطیل فروش بالا، پرسنل بیشتر. یکی از تجربیات، آتش‌سوزی کوچک در آشپزخونه، کپسول داشتم، نجات داد.

راز ایمنی، همیشه چک کنین تجهیزات رو تا مشکلی پیش نیاد. حالا در مورد مشتری وفادار، کارت عضویت بدین، تخفیف بگیرن و احساس خاص بودن کنن.

داستان جالب، یه خانواده هر هفته میان، مثل اینکه با هم دوست شدیم، گاهی حتی هدیه کوچیک می‌دم براشون. در مورد نوآوری، اپلیکیشن سفارش آنلاین ساختم، مشتری‌ها راحت‌تر سفارش می‌دن و فروش آنلاین رفت بالا.

تجربه هزینه، ساخت اپ گرون بود اما ارزشش رو داشت، چون مشتری‌های جدید آورد. حالا در مورد رقابت دوباره، جاسوسی نکنین اما ببینین اونا چی دارن و چطور کار می‌کنن.

راز موفقیت، منحصر به فرد باشین، مثلا سس خاص خودتون که هیچ جا نداره. در مورد ساعات پیک، ظهر و شب‌ها شلوغه، پس پرسنل رو تنظیم کنین تا خسته نشن.

حالا من راه انذازی کردم غذاخوری رو با کلی امید، فکر می‌کردم موفقیت آسونه اما نبود، اما با坚持 و تلاش، سود اومد. توصیه مهم، برنامه‌ریزی کنین بودجه ماهانه رو دقیق، تا غافلگیر نشین.

در مورد خانواده، حمایتشون خیلی مهمه، بدون اونا نمی‌تونستم دوام بیارم. داستان بامزه، پسرم گاهی می‌آد کمک می‌کنه، می‌گه بابا منم شریکم، خنده‌م می‌گیره.

حالا در مورد آینده، می‌خوام بزرگتر شم اما قدم به قدم، عجله نکنین تو گسترش. در مورد مجوزها دوباره، وکیل بگیرین برای کارها، هزینه داره اما زمان صرفه‌جویی می‌کنه و دردسر کمتر.

داستان، بدون وکیل تاخیر داشتم تو گرفتن مجوز بهداشت، شش ماه منتظر بودم. در مورد تامین برق، UPS برای کامپیوترها و تجهیزات سفارش‌گیری گذاشتم، تجربه‌م نشون داد خیلی مفید بود، چون برق قطع می‌شه اما سفارش‌ها از دست نمی‌ره و کار ادامه پیدا می‌کنه.

حالا در مورد نرم‌افزار مدیریت، حتما استفاده کنین برای سفارش‌ها و حساب‌ها، اشتباه کمتر پیش می‌آد و همه چیز منظم می‌شه. در مورد آموزش مشتری، گاهی پست آموزشی بذارین تو اینستاگرام، مثل طرز پخت ساده غذاها.

داستان، پست طرز پخت دیزی گذاشتم، لایک‌ها زیاد شد و مردم بیشتر میان امتحان کنن. حالا در مورد رقابت قیمت، همیشه قیمت‌ها رو چک کنین اطراف، اما کیفیت رو فدا نکنین.

تجربه تلخ، یه بار قیمت رو پایین آوردم و کیفیت افت کرد، مشتری‌ها رفتن، درس گرفتم که تعادل مهمه. در مورد جشن‌ها و مناسبت‌ها، مثل شب یلدا، منو ویژه بسازین با غذاهای مرتبط.

فروش عالی می‌شه، رازش برنامه‌ریزی زودتره تا مواد آماده باشه. حالا در مورد اشتباهات اولیه، خرید زیاد مواد بود که فاسد می‌شدن.

درس بزرگ، همیشه به اندازه بخرین و موجودی رو چک کنین. در مورد فروش آنلاین، کمیسیون اسنپ و بقیه زیاده اما لازم برای بقا.

تجربه مفید، بسته‌بندی خوب بکنین تا غذا گرم برسه به مشتری و رضایتشون بیشتر بشه. حالا در مورد بازخورد مشتری، فرم نظرسنجی بذارین روی میز یا دیجیتال.

داستان، از نظرها ایده‌های خوبی گرفتم مثل اضافه کردن دسر جدید. در مورد تعادل کار و زندگی، اول سخت بود، حالا یه روز تعطیل دارم برای خودم.

راز، استراحت کنین تا خلاق بمونین و ایده‌های تازه بیاد. در مورد گسترش منو، غذاهای بین‌المللی با طعم ایرانی اضافه کنین.

مثلا سوشی با برنج ایرانی، هنوز امتحان نکردم اما ایده جذابه برای جوون‌ها. حالا در مورد هزینه تبلیغ، گوگل ادز برای جستجوهای محلی استفاده کنین، موثر بود تو جذب مشتری جدید.

در مورد مشتری‌های بد، گاهی شکایت می‌کنن، آرام برخورد کنین و مشکل رو حل کنین. داستان، یکی گفت غذا سرد رسیده، عذرخواهی کردم و یکی دیگه مجانی دادم، حالا مشتری وفاداره.

راز قدیمی، مشتری همیشه حق داره، حتی اگر نداشته باشه. حالا در مورد سود، بخشی رو پس‌انداز کنین برای روزهای سخت مثل تورم یا رکود.

درس از کرونا، که همه چیز رو تغییر داد. در مورد تیم‌سازی، بازی‌های گروهی یا چالش‌های تیمی راه بندازین تا همدلی بیشتر بشه.

حالا مردم عاشق غذا خوردن بیرونن، فرصت زیاده اما آلودگی هوا گاهی فروش رو کم می‌کنه، مردم کمتر بیرون میان.

تجربه، در روزهای آلوده فروش آنلاین رو بیشتر تبلیغ کنین با تخفیف. در مورد فصل‌ها، پاییز غذاهای گرم فروش بیشتری داره.

راز، منو فصلی بسازین تا همیشه تازه باشه. حالا در مورد غداخوری موفق، همیشه نو باشین و از روندها عقب نمونین.

یکی دیگه از تجربیات، تامین کننده‌ها رو متنوع نگه دارین تا وابسته به یکی نباشین. حالا در مورد روزهای آلوده دوباره، آنلاین بیشتر تمرکز کنین، مفید بود برای من.

در مورد مشتری رژیمی، منو ویژه رژیمی اضافه کنین، یکی گفت ممنون، حالا دوستاش رو می‌آره. در مورد شبکه‌سازی، با غذاخوری‌های دیگه دوست شین، گاهی همکاری کنین.

راز، تبادل تجربه و ایده می‌تونه کمک کنه. در مورد آموزش، کلاس‌های آنلاین ببینین برای مدیریت بهتر.

حالا ادامه بدم، بعد از موفقیت، حس خوبی دارم که مردم خوشحال میان و میرن. توصیه نهایی، اگر علاقه واقعی دارین برین دنبال غذاخوری، اما آماده باشین برای سختی‌ها و شب‌های بی‌خوابی.

این تجربیات منه، امیدوارم مفید بوده باشه، اگر سوال داشتین بپرسین.

نظرات (0)

ارسال نظر جدید
لطفاً نام و نام خانوادگی خود را وارد کنید.
لطفاً یک ایمیل معتبر وارد کنید.
لطفاً نظر خود را وارد کنید.

هنوز نظری برای این خبر ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر می‌دهد!