بوم نقاشی

به حساب چرتکه زمان، سالیان، سال می شدکه

کابوس های شبانه ام ادامه داشت. واین اواخر 

حادتر از گذشته شده بود. طوری که نمی توانستم

به قلم موهایم دست بزنم وچیزی که دلم می 

خواهد را بکشم. گاهی وقتی تصویر یک

آتشفشان را در میان کوهها می کشیدم .حد

تصورم مرا آزار میداد. گویی سنگ های مذاب 

از داخل بوم نقاشی بر سر و کول من می افتادند.

یا زمانی که نقاشی یک مرد را کشیدم که نی 

می نوازد و کنار پیچکی آرام گرفته است.

گویی پیچک به ماری تبدیل شده بود که دهن 

باز کرده و از داخل تابلو به بیرون می جهد. 

یا زمانی که پرتره زن زیبا با چشمان گریان را 

کشیدم. احساس کردم تمام اتاقم بوی نم 

اشک های آن زن را می دهد. حتی وقتی تابلو

را در آتش تنور انداختم باز اشک هایش از تابلو

چکه می کرد. من، اما وسعت، درد شنیدن 

گریه های یک زن را نمی دانستم. و این درد

به من می گفت. همه چیز رو به پایان است. 

برای بار آخر نقاشی مردی را کشیدم که خود

را از طنابی از شاخه درختی آویزان کرده است. 

اما درخت او را به جای شاخه ای تصور کرد. 

و بر تمام پیکرش جوانه زد اما نه در بهار...!!!

🧑‍🏫 زندگی نامه فروغ فرخزاد🎭

زندگی فروغ فرخزاد شاعر معاصر پر از فراز و

نشیب هایی هست که کل زندگی کوتاه مدت

او را تحت تاثیر قرار داده بود. از سختگیری های 

پدرش تا همراه شدن با شاعرانی مانند سهراب 

سپهری وابراهیم گلستان. 

فروغ زنی جسور و با احساسات لطیف شاعرانه 

که هنوز هم اشعار زیبایش مورد توجه همگان 

است. او زاده 8 دی ماه سال 1313 می باشد. 

6 کتاب شعری دارد. نام اصلی فروغ، فروغ 

الزمان می باشد. او در خانواده ای، که پدر

خانواده خوی نظامی گری داشت. ومادر خانواده 

به تعصبات وتنبیه معتقد بود و فروغ با توجه 

به شرایط خانه عصیان کرد. 

این عصیان گری فروغ با علاقه و تشنگی او به 

شعر و ادبیات فروکش می کرد. او اولین 

اشعارش را در قالب غزل سروده است. 

فروغ در سن 16 سالگی با پرویز شاپور ازدواج 

کرده است .وثمره ی این ازدواج پسری به نام

کامیار می باشد. ولی اختلاف سنی فروغ با

شاپور باعث جدایی این دو زوج شد. فروغ در

طول عمر 32 ساله خود چندین کتاب به نام های

اسیر، دیوار، عصیان، ایمان بیاوریم به آغاز فصل 

سردوتولدی دیگر را از خود به جای گذاشت. 

فروغ سالیان، سال با بیماری افسردگی دست و

پنجه نرم می کرد. سرانجام در روز 25 بهمن 

سال 1345 در جریان یک حادثه رانندگی جان 

خود را از دست داد. 

          ازدوست داشتن 

امشب از آسمان دیده ی تو

روی شعرم ستاره می بارد

درسکوت سپید کاغذ ها

پنجه هایم جرقه می کارد

شعردیوانه ی تب آلودم 

شرمگین از شیار خواهشها 

پیکرش را دوباره می سوزد

عطش جاودان آتش ها

آری آغاز، دوست داشتن است 

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم 

که همین دوست داشتن زیباست

معرفی کتاب 📚📚

کتاب :آخرین روز یک محکوم 

نوشته ویکتور هوگو، سال چاپ1829

ترجمه :محمد قاضی نشرثالث 

خلاصه کتاب:📖

ویکتور هوگو با نثر زیبا

وشاعرانه اش زندگی مردی را به تصویر

می‌کشد که در یک قدمی مرگ قراردارد

و از حالات درونی اون فرد مینویسه و

این کتاب خیلی کم حجم وغمگین و

دردناک و زیباست.