خاک خدا گرم‌تر است

طوبی 1404/08/26 شعر و ادبیات
خاک خدا گرم‌تر است
در این بخش براتون یه متن ادبی داریم با یک شعر زیبا وزندگی نامه شاعر معاصر وبخش جذاب معرفی کتاب

             خاک خدا

شب از نیمه گذشته است. و من پشت 

پنجره اتاقم ایستاده ام. و به دور دست 

ها نگاه می کنم به چراغ های روشن 

خانه ها، مغازه ها و خیابان ها..... 

سکوتی حزن انگیز تمام صفحه های 

زندگی را فرا گرفته است. همه جا سوت

و کور است. به قدری که این بی صدایی 

انسان را به هراس وا می‌دارد. 

تنها صدایی که این میان بلند است و

ریتمیک به گوش من نواخته می‌شود. 

صدای بلند تنهایی است. 

تنهایی که جز لاینفک زندگی من شده

است. گاهی گریزانم، گاهی یکه وتنها 

بودن را دوست دارم. گاهی میان جمع 

بودن برایم مشقت بار است. و من باید

دور شوم از هر چه که در اطرافم است. 

و گاهی تنهایی، نوزاد نوپای درونم را میان

دو دستان بی رمقش فشار می دهد. 

اما عبور می کنم. به مانند هر آن چه که 

سال هاست ازش عبور کردم. 

چراغ ها سوسو می زنند عجیب دوست

دارم میان نورشان محو شوم که دیگر 

زمزمه های تنهایی مرا تا عمق نابودی 

نکشاند. زیباست این گونه بخواهی در

صورتی که می دانی هیچ چیزی ماندگار

نیست. شب برایم به مانند سیاهچاله ای

بی انتها عمیق‌تر شد. تاریکی مطلق همه

ذرات نور را احاطه کرده است. 

و من میان این سکوت نخوت بار وتاریکی 

گویا به بستر مرگ رفته ام.... 

اکنون میان این تاریکی و تنهایی به هر 

دری چنگ میزنم و می دانم این تاریکی 

فقط در نگاه من است. می دانم تمام 

هستی جز نور مطلق نیست‌. فقط باید 

از میان تاریکی ها به سمت نور حرکت 

کنم. صفحه مقابلم کنار می رود. ارامش

عجیبی بر من چیره شده است. 

یک دسته آدمیزاد برای تشییع آخرین 

بازمانده از من آمده اند.

بیشتر شبیه کلاغ های دم سیاه با بال 

های شکسته اند. صدای قارقارشان

تا ورودی ذهنم می آید. 

نه می شود غمگینشان دانست و نه 

خوشحال.... 

تو حالت خنثایی خود گرفتارند. اما 

سیاه نمایه ای از نقش را می خواهند 

بازی کنند. این میان من هستم و مزه 

نچشیده زندگی. 

به چهره ها نگاه می کنم. ولی آشنایی 

نمی بینم. با دیدن کلاغ نشان ها تمام

وجودم را ترس و یاس پر کرده است. 

میان باور به آن چه که اتفاق افتاده است. 

و موج زندگی گرفتار شده ام. 

دل به دریا می زنم تا با تمام توانم فریاد 

بزنم. فریادی از سر ناتوانی، واژه های سر

خورده، راه گلویم را بسته اند. و چشمانم 

حاله ای از خاک را بلعیده اند. خدایا پناه

برتو.... باید برگردم تمام تنم خاک شده

است. اما...... 

نه ..... خاک خدا گرم‌تر است. 

         ************

          شعر رباعی زیبا

کو خلاص از عشق

هر دم سعی باطل می کنم

گیر قلابم چو ماهی، آب را گل می کنم 

تا کمی از تلخی این روز هایم کم شود

استکانم را پر از زهر هلاهل می کنم 

چون کسی در انتظارم نیست بیرون از 

حصار

قفل در هم بشکند، من باز دل دل میکنم

عشق اگر که خانه ام را بر سرم آوار کرد

بین موهای تو همچون باد منزل می کنم

می روی هر چند، اما دست کم وقت 

وداع

من برایت کار را با گریه مشکل می کنم

           *************

       زندگی نامه شاعر معاصر 🎭

استاد محمد علی بهمنی متولد 27 

فروردین 1321 در دزفول شاعر و غزل

سرای ایرانی بود. وی دوران کودکی اش 

را در شهرهای تهران، کرج و بندر عباس 

گذراند. و بعد از تحصیلات مقدماتی در 

چاپخانه های تهران مشغول به کار شد. 

او در چاپخانه با شاعر بزرگ فریدون 

مشیری آشنا شد. و اولین شعرش را در 

سال 1330 یعنی زمانی که فقط 9سال 

داشت در مجله روشنفکر به چاپ رساند.

مجموعه اشعار استاد:باغ لال، در بی 

وزنی، عامیانه ها، گیسو، کلاه، کفتر، 

گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود، غزل،

عشق است، شاعر شنیدنی است، نیستان

این خانه واژه های نسوزی دارد، کاسه

آب دیوژن، امانم بده می باشند. 

همسر ایشان خانم صدیقه قره گوزلو

که مدیریت انتشارات چی چی کا را دارند

ناشر آثار استاد بهمنی هستند. 

ایشان و همسرشان دارای یک پسر و

پنج دختر به نام های بهمن، ترانک، ساده

آیه، غزل، واژه می باشند. ایشان 9 

شهریور1403 در سن 82 سالگی پس از 

ناموفق بودن عملیات احیای قلب 

درگذشت روحشان شاد. 

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است 

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نمانیکه مرا شعر تازه نیست

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز

من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست

با او چه خوب می شود از حال خویش 

گفت

دریا که از اهالی این روزگار نیست

امشب، ولی هوای جنون موج می زند 

دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست 

ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین

دریا هم اینچنین که منم بردبار نیست

       ****************

        معرفی کتاب 📚

کتاب :مامان و معنی زندگی

نویسنده:آروین دیوید یالوم

نشر:1999

خلاصه کتاب :مطلب اصلی این کتاب 

شامل سه نکته است. 

نکته اول:در اصل هر آدمی توی دنیا

تنهاست، این سخته برای انسان ولی ما 

باید با این مسله روبرو بشیم. 

نکته دوم :ما موجوداتی در جست و جو 

ی معنا هستیم که باید دردسر پرتاب 

شدن به دنیایی که خودش ذاتا بی 

معناست به جون بخریم. 

نکته سوم :اگر احساس خوبی نسبت به 

خونت، پاهات و پوستت نداری ولی اینها 

تو نیستند. این ها فقط چیزایی درباره ی 

تو هستند. نه در اصل وحقیقت تو. 

به اصل خودت نگاه کن در اصل خودت 

چه چیزی رو میخوای تغییر بدی؟ 📚📚

 

 

نظرات (0)

ارسال نظر جدید
لطفاً نام و نام خانوادگی خود را وارد کنید.
لطفاً یک ایمیل معتبر وارد کنید.
لطفاً نظر خود را وارد کنید.

هنوز نظری برای این مطلب ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر می‌دهد!

طوبی

نویسنده:

طوبی
من طوبی هستم. نگارنده بخش شعر و ادبیات مجله مگ بوم. از کودکی به شعر و ادبیات علاقه زیادی داشتم و با آن بزرگ شده ام. اکثر مطالبی که مینویسم انعکاس احساسات درونی من است که در این مطالب با شما به اشتراک میگذارم.