دیوانگان عاقل

طوبی 4 روز پیش شعر و ادبیات
دیوانگان عاقل
دراین قسمت براتون یک متن ادبی داریم بایک شعرنو ومعرفی شاعر وبخش جذاب معرفی کتاب

          دیوانگان عاقل

این درختان و خاروخاشاک هایی که 

صفحه تلویزیون نشان می دهد. 

حوصله ام را سر برده اند. از پنجره اتاقم

به فضای سبز آسایشگاه نگاه می کنم به

نیمکت های رنگ و رو رفته که همه ی 

دیوانگان روی آن مثل مار زخمی چنبره 

زده اند.احساس کسالت و دیوانگی بر 

من هجوم می آورد. یک روز تمام در پی

خاطرات گمشده ی ذهنم، به ده سال 

قبل برمی گردم. به روزی که همگان من

را دیوانه خواندند. دیوانه...... 

از روی تختم بلند می شوم. به سمت 

حیاط آسایشگاه می روم هوا سرد شده

است. روزها یکی پس از دیگری سپری

می شوند. کسی تو را نمی بیند. آیا 

زنده ای؟آیا زنده ام؟ نفس می کشم... 

روی نیمکت ها انسان های آسیب دیده 

را می بینم. به حالشان تأسف می خورم. 

یک آن، خود را فراموش می کنم .

من هم جز این آدمها هستم آیا؟ 

آدمهایی که سال ها، بار مصائبی را بر 

دوش کشیدند. و نتوانستند به زندگی 

عادی ادامه دهند .و هیچ نقابی را بهتر

از نقاب دیوانگی نیافتند. 

به سمت اتاقم می روم، چمدانی دارم که 

چند دست لباس و یک پرتره از خودم را 

همیشه در آن نگه می دارم. هر روز 

چمدان را دست می گیرم و امید رفتن را

در ذهن خود بیدار می کنم .

اما می دانم از پشت قرص های ضد 

افسردگی و جنون، منی بهتر از من رشد

نمی کند. هیچ راه گریز و فراری از پشت

نقاب دیوانگی وجود ندارد. 

دیوانگی هم عالمی دارد گاهی حس 

خوشی، گاهی حس پرت شدن در پرتگاه

و فقط خودت میدانی که این دیوانگی 

نیست .اما خیلی زود همین را هم 

فراموش می کنی. انسان ها برایت دل 

می سوزانند اما تو به تمامیت دیوانگی 

واقفی .

صدای زنگ خواب را می شنوم باید 

بخوابم تا از این خیالات آشفته وسط 

آسایشگاه رها شوم. تمام سلول های 

مغزم به زندان های انفرادی شبیه شده 

اند. ساکت، سرد، تاریک.... 

از این همه ماندن و در جا زدن بین 

چاردیواری خسته کننده به جنون رسیده 

ام. باید کاری می کردم. باید این دیوانه را

اعدام می کردم. 

یک روز بعد از اعدام این دیوانه، همه 

روزنامه ها پر از تیتر های بزرگ اعدامی

می شوند .عابران خیابان ها روزنامه به 

بغل در پیاده روها، راه می روند و به 

سرنوشت اندوه بار دیوانه می اندیشند. 

امیدوارم کلمات از روزنامه ها بریزند.

سنگفرش های خیابان ها پوشیده از 

تیترها شوند. صبح رفتگران تمام حروف

را جمع کنند و روی هم انباشته کنند و

هر بار که جاروی رفتگر به هر کلمه ای

که می خورد آن را بخوانند :آسایشگاه، 

سحرگاه، دیوانه، اعدام، مرگ به 

مناسبت آزادی، مرگ، مرگ...... 

         ************

            شعر نو

دیوانه منم یا تو

ای دل که رجز خوانی از سینه گریزانی

این نکته نمیدانی دیوانه منم یاتو؟ 

عشاق همه رفتند آزادگی اموزند

با سینه محزونم، بیگانه منم یاتو

ساقی ز تو نالان است از بابت میخواری

پیوسته به دنبال پیمانه منم یاتو

عاقلان گریزانند از زنخ زدن هایت 

انصاف کجا رفته پر چانه منم یا تو

هوشای دمی بنگر راه و رسم دنیا را

دیوان سلیمان را افسانه منم یا تو

           **********

          معرفی شاعر

احمد شاملو متولد 21 آذر 1304در 

تهران، متخلص به الف .بامداد، شاعر، 

فیلم نامه نویس، روزنامه نگار، مترجم و

از دبیران کانون نویسندگان ایران بود. او

بنیانگذار قالب شعری معروف به شعر 

سپید بود و به همین خاطر وی را پدر 

شعر سپید فارسی می نامند. همچنین 

لقب شاعر آزادی هم به ایشان داده اند. 

چون پدر وی افسر ارتش بودند تحصیلات

مدرسه ای منظمی نداشت چون مجبور 

بود همراه خانواده از شهری به شهردیگر

بروند. مجموعه کتاب کوچه او بزرگترین 

اثر پژوهشی در باب فرهنگ معمولی 

مردم ایران است. 

آثار او:آهنگ های فراموش شده، هوای 

تازه، باغ آیینه، شاملو درزمینه ترجمه هم 

فعالیت‌های زیادی داشته است. ایشان 

سه بار تجدید فراش کردند و نام

همسرانشان اشرف الملوک اسلامیه، 

طوسی حائری، آیدا سرکیسیان می باشند

ونام فرزندانش سیاوش، سیروس، سامان

ساقی می باشد .سرانجام شاملو در 2

مرداد 1379 به دنبال یک دوره ی بیماری

طولانی درگذشت. آرامگاه ایشان در 

امامزاده طاهر در کرج می باشد. 

           ***********

          معرفی کتاب 

کتاب :مرداب روح

نویسنده :جیمز هایس

خلاصه کتاب :در این کتاب میگه که 

بعضی وقتا حالمون بد میشه و نمی 

فهمیم چرا، اما روح مثل بدن نمیتونه 

دروغ رو تحمل کنه وقتی سالها خواسته

هامون، ناراحتی هامون وحقیقت 

خودمون را پنهان می کنیم یه جایی روح

گیر می کنه و به شکل بی حوصلگی، 

سردرگمی، پوچی یا افسردگی خودش رو

نشون میده. هایس میگه خیلی ها به 

جای اینکه خود واقعی شون باشن

نقش هایی رو زندگی می کنن که از 

بچگی شون تحمیل شده، نقش فرزند 

خوب، آدم آرام، فرد همیشه قوی... 

و همین نقش ها وقتی دیگه به درد 

رشد ما نمی خورن، روح اعتراض میکنه

نویسنده در این کتاب تاکید میکنه که 

بحران های روحی دشمن ما نیستن، 

پیامن، پیام اینکه وقتشه بفهمیمم چی 

می خوایم.... 📚📚

            

 

نظرات (0)

ارسال نظر جدید
لطفاً نام و نام خانوادگی خود را وارد کنید.
لطفاً یک ایمیل معتبر وارد کنید.
لطفاً نظر خود را وارد کنید.

هنوز نظری برای این مطلب ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر می‌دهد!

طوبی

نویسنده:

طوبی
من طوبی هستم. نگارنده بخش شعر و ادبیات مجله مگ بوم. از کودکی به شعر و ادبیات علاقه زیادی داشتم و با آن بزرگ شده ام. اکثر مطالبی که مینویسم انعکاس احساسات درونی من است که در این مطالب با شما به اشتراک میگذارم.