معلم
معلم
هوا به قدری سرد بود. که استخوان می
شکست. مه فضای جنگلی روستا را
پوشانده بود. و من بی بی را کول انداخته
بودم. و پاهایم را کشان کشان، از لابه لای
برف ها جدا میکردم. تا قدمی بردارم.
نزدیک غروب هوا گرگ و میش بود.
قندیل ها از شاخه های درختان آویزان
بودند و زیر روشنایی اندک ماه عین
بلور می درخشیدند. با تمام سردی هوا،
تنها حرارت و هرم رسیدن به آبادی، دلم
را گرم میکرد. سال ها در این آبادی و
روستاهای اطرافش، سواد خواندن و
نوشتن یاد کودکان داده ام. و بنای
مقاومت را سر لوحه زندگی خودم قرار
داده ام .ولی حالا در این برهه از زندگیم
به تنهایی، با پیرزنی که تمام زندگی اش
صرفه، قد کشیدن من شد. پا در مسیری
گذاشته ام که انتهای این راه به این ابادی
می رسد. با هر مشقتی بود. به ده
رسیدیم. با تمام خستگی، خود را در
خانه شان به زمین زدم. شال را به آرامی
از صورت بی بی کنارزدم .چشمهایش،
زبانش وبدنش منجمد شده بود.
سوز سرما جان بی بی را ریخته بود. قرار
بود بی بی حرف بزند. اما حالا تمام کلام
و حرف ها در سینه بی بی یخ زده بود.
شرم نمی گذاشت لب باز کنم و بگویم:
مرا به غلامی بپذیرید. گفتم :بگذارید
بماند به وقت بهار، بگذارید برای وقتی که
قندیل ها مثل حالای چشمانم، آب چکان
شده اند.
*******
شعرنو
با تو سخن ها از عشق گفته ام
از تک واژه ای که بیگانه ای
با تو از یادی ناآرام گفته ام
از حرف هایی که از باور آن غافلی
در کوچه ها و خیابان ها ردی ناپیداست
از فلسفه راز آلودی که تو با آن آمیخته ای
ای که روحت، گذرگه جولان عشق، چرا
وامانده ای
تو چرا اینگونه اسیر خود مانده ای
شب دل شکسته ایم، از غم روزگار
پینه بسته ایم
در فراق هم، غمگین عین پرنده بال و پر
شکسته ایم
*********
معرفی شاعر:فاضل نظری
ابوالفضل نظری، متخلص به فاضل شاعر
معاصر ایران زمین، که به نابغه ی شعر
ایران معروف می باشند. وی در 10
شهریور 1358 در شهر خمین استان
مرکزی به دنیا آمده است. ایشان در
دانشگاه امام صادق تهران، استاد ادبیات
می باشند. فاضل نظری از سال 96
مدیر عامل کانون پرورش فکری کودکان
و نوجوانان است. او در سال 1383
اولین کتابش را به چاپ رسانید. وی
پنج مجموعه ی شعری منتشر کرده
است. گریه های امپراتور، آن ها اقلیت
ضد، کتاب.
بیشتر اشعار او در قالب غزل می باشند.
****
با من که به چشم تو گرفتارم ومحتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشان تو، دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
ای کشته، سوزانده، بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصه حلاج
یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج
*******
معرفی کتاب 📚
کتاب :موجودات استثنایی
نویسنده :تریسی شوالیه
خلاصه کتاب :این کتاب درباره زندگی
واقعی دو زن در قرن نوزدهم در
انگلستان است. در این داستان مری
انینگ، دختری جوان از طبقه کارگر
می باشد. که در سواحل جنوبی کشور
به جست و جو ی فسیل است.
و همچنین الیزابت فیلپوت زن میانسالی
است از طبقه ی متوسط جامعه.
در خلال داستان دوستی بین این دو زن
شکل می گیرد. چرا که هر دو علاقه به
طبیعت و کشف دارند. و کسب علم
الویت زندگی آن ها است .
این داستان روایتی آرام و مستندگونه از
تلاش و مساعدت دو زن است که در
سکوت و حاشیه، بخشی از تاریخ علمی
کشور خود را رقم می زنند. 📚
نظرات (0)
هنوز نظری برای این مطلب ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر میدهد!